جدول جو
جدول جو

معنی باغ میدان - جستجوی لغت در جدول جو

باغ میدان
(غِ مَ)
محلی بحدود سمرقند: در النگ قبله که در نواحی باغ میدان است نزول اجلال واقع شد و در آن حین جمعی کثیر از مردم رعیت و سپاهی از شهر بیرون آمده تا پل محمد حبیب که لشکرگاه پادشاه بود عنان باز نکشیدند... لاجرم اندک شکستی روی نمود، سمرقندیان سلطانعلی باباقلی را اسیر گرفته به قلعه بردند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 233)
باغی بوده است به شیراز: مدفن شیخ غازی بن عبدالله در رباط او در باغچه ای که مشهور است به سه شنبه (الثلاثاء) نزد باغ میدان است. (از حاشیۀ شدالازار چ قزوینی ص 271)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان طوق رود بخش نطنز شهرستان کاشان که در 54 هزارگزی جنوب باختری نطنز و 9 هزارگزی راه شوسۀ نطنز به اصفهان در دامنه واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و یکصدتن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات وحبوبات و میوه و شغل مردمش زراعت است، راه فرعی به شوسۀ عمومی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است ازدهستان برخوار بخش حومه شهرستان اصفهان که در 66 هزارگزی باختر اصفهان متصل به راه عمومی واقع است و 10 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد که در 12 هزارگزی خاور نیر و 4 هزار و پانصدگزی جنوب راه فرعی سریزد به نیر واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 276 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و توت و کمی بادام و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان کورگ بخش حومه شهرستان مهاباد که در 61 هزارگزی خاوری مهاباد و 22 هزارگزی باختر شوسۀ بوکان به سقز واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و آب آنجا از رود شیتو تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و توتون و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش مالرو است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی است از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شاهرود، که در 2 هزارگزی خاور شاهرود و راه شوسه در جلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و1700 تن سکنه و آب آنجا از قنات و (رود خانه) شاهرود تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و پنبه و انواع میوه و شغل مردمش زراعت و مختصر گله داری است. راه فرعی بشاهرود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 30 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 20 هزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه واقع است و4 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. 8 هزارگزی باختر فهلیان. یک هزارگزی جنوب شوسۀ کازرون به فهلیان جلگه، گرمسیرو مالاریائی. سکنۀ آن 212 تن و آب آن از چشمه. محصول آن غلات، حبوبات و برنج و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قصبۀ ناحیۀ ماهور میلاتی از ولایت قشقائی فارس بمسافت سی و هشت فرسخ از شیراز دور افتاده. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ده کوچکی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 12هزارگزی جنوب ساردوئیه، سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. سکنۀ آن 7 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(لِ مِ)
نام یکی از محله های تهران. نام محله ای معروف در شهر تهران.
مؤلف مرآت البلدان ذیل نام چالمیدان نویسد: ’...معروف است که شاه طهماسب اول از سلاطین صفویه چون خواست بنای باره و حصار تهران را بگذارد از دو موضع از زمین این شهر خاک برداشتند و آن دو موضع دو چاله عمیق و وسیعشد که یکی از آندو به ’چاله میدان’ معروف و بعد مخفف شده ’چالمیدان’ گردید و این چالمیدان تا پانزده سال قبل جایی بسیار کثیف و مزبلۀ شهر و محل ریختن کثافات بود. بعداً مرحوم فرخ خان امین الدوله که از وزرای این عهد بود و میلی تمام به ایجاد آثار خیریه داشت در آنجا مساجدی عالی بنا کرد و اگر چه بنای مسجد در حیات امین الدوله بوجه منظور بپایان نرسید لیکن آن مرحوم، حاجی ملامحمدجعفر مجتهد معروف به ’چالمیدانی’ را که در جوار همین مسجد مسکن داشت به امامت و تولیت مسجد انتخاب نمود... مشهد امامزاده سید اسماعیل... در قرب چالمیدان واقع است و دیگر از ابنیۀ خیریه ای که در حوالی این محله است آب انباری است که مرحوم میرزاموسی مستوفی تفرشی وزیر دارالخلافه تهران بنا کرده است و کمال عظمت را دارد...’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 79)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
دهی است از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده که در 93 هزارگزی جنوب خاور سوریان نزدیک راه عمومی بوانات به نی ریز واقع است و 45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا